جدول جو
جدول جو

معنی خلوت سرای - جستجوی لغت در جدول جو

خلوت سرای
(خَلْ وَ سَ)
خلوتخانه. (ناظم الاطباء) :
در چارسوی کون و مکان وحشت است خیز
خلوتسرای انس جز از لامکان مجوی.
خاقانی.
در سور سر رسیده و دیده بچشم سر
خلوتسرای قدمت بی چون و بی چرا.
خاقانی.
دیده ام خلوتسرای دوست در مهمان سراش
تن طفیل و شاهددل میهمان آورده ام.
خاقانی.
ای که خلوتسرای قدر تو را
چرخ چون حلقه از برون در است.
ظهیرالدین فاریابی.
وآنگه او را بمحرمی بسپرد
تا بخلوتسرای دختربرد.
نظامی.
حریفان خلوتسرای الست
به یک جرعه تا نغمۀ صور مست.
سعدی.
بحاجب در خلوتسرای خاص بگو
فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست.
حافظ.
خلوت سرای اوست چون گرمابۀ زنان
پر قال و قیل و ولوله و پرصدا شده.
امیدی.
رجوع به خلوتخانه شود، نهانخانه. مبال. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خلوت سرا
تصویر خلوت سرا
خلوت خانه، خانۀ خالی از اغیار که بیگانه در آن نباشد، در تصوف محل رازونیاز سالک
فرهنگ فارسی عمید
مایل بخلوت. خلوت گزین:
چو دانست کو هست خلوتگرای
پیاده به خلوتگهش کرد رای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
آنکه در خلوت می اندیشد. خلوت گزین. آنکه در خلوت با خدای خود سر و سری دارد:
که چندین سخنهای خلوت سگال
حوالت مکن بر زبانهای لال.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ وَ تَ / تِ)
آنکه خلوت کند. آنکه بخلوت نشیند. آنکه نزد نامحرمان نرود:
دختر خوبروی خلوت ساز
دست خواهندگان چو دید دراز.
نظامی.
چون شب آمد نه شب که حجلۀ ناز
پردۀ عاشقان خلوت ساز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خَلْ وَ)
جای و مکان برای خلوت و عزلت. معتکف. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طِ خوا / خا)
خوش آواز. نیکوسراینده. خوش نغمه:
نگه داشت در طاق بستانسرای
یکی نامور بلبل خوش سرای.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خلوت سرا
تصویر خلوت سرا
خلوتخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظلمت سرای
تصویر ظلمت سرای
جهان خاکی
فرهنگ لغت هوشیار
خلوت خانه، خلوتکده، خلوتگاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد